اولین دیدار با دکتر
سلام
سلام به کوچولوم و دوستانم
بعداز کلی زنگ زدن به دکترم بازم نتونستم زودتر از4شنبه وقت بگیرم و تصمیم گرفتم پیشه یه دکتردیگه که سرش خلوت تره برای ویزیت اول برم
ساعت6 عصربهم نوبت داد و منم با بابایت هماهنگ کردم وساعت 6 رسیدیم مطب دکتر ،یکم شلوغ بود ولی بیشتر از نیم ساعت معطل نشدم
یه مریضی با نی نی تازه به دنیا اومدش اومده بود!!!یه پسرکوچولوی خوشگل وسالم بود وقتی میدیدمش همش تصور میکردم که چقد خوبه که تو همیشه همراه من میشی با اینکه سخته با بچه کوچیک اینطرف و اونطرف رفت اما من دیگه احساس تنهایی نمیکنم و لذت میبرم از باتو بودن نفسم
وقتی رفتم داخل وزنم رو گرفت و62کیلو بودم ! فشارمم گرفت اما نگفت چنده
تاریخ زایمانم رو 11 ـ1 ـ94 زد ومن زل زده بودم به تاریخ و همش فک میکردم نکنه خابم؟؟
حتی تصورش رو هم نمیکردم که یک روز مامان بشم !! باز خدارو شکر کردم بابت همه ی قشنگی هایی که توزندگیم نصیبم کرده
دکتر برام قرص کلسیم و چند تا قرص دیگه برای درد زیر شکمم نوشت و تآکید کرد که استراحت کنم تا لکه بینی هام کاملآ قطع بشه و گفت تاریخ 21مرداد برم سونو بدم برای شنیدن صدای قلبت خوشگله مامان
بابات کلی میوه خریده و هروقت از سر کار میاد میره میوه هارو میشمره و اگه نخورده باشم کلی غررررررمیزنه که چرا نخوردم
باباییت خیلی خوشحاله و دل تودلش نیست که زودتربیایی پیشمون
نفسم ، نازنینم منو بابایت از خدا میخایم سالم و سلامت باشی و پیشه ما بیایی با لب هایی خندون
ان شاا..
التماس دعا دوستان عزیزم