یکی شدن مایکی شدن ما، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
مسافر کوچولوی ما مسافر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 9 سال و 26 روز سن داره

کوچولومون

شرح این روزها...

1393/5/13 13:44
نویسنده : فاطمه
234 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

خوبی کوچولوی من؟

نمیدونی از وقتی که اومدی احساس بزرگ شدن میکنم !!درسته که میگن دختر وقتی شوهر میکنه حس بزرگ شدن میادسراقش اما من اینطور نبودم و باباییتم اینطور نیست آخه جفتمون شیطون و شادیم

امیدوارم به بابات بری چون خیلی بهتراز منه من زیادی شیطونم و این خوب نیست

دیشب به بابایی گیر داده بودم که رمز پست قبلی که خبر اومدنه شماست رو وردارم  چونکه من آرزو داشتم از اون نوارا که سن شماره برای کوچولوم بزارم وکلی ذوق کنم و بابایت گفت چه کنم دیگه زن عجول داشتن این چیزارم داره دیگه بالاخره رازیش کردم  وبه یکی از آرزوهام رسیدم

هنوز منو بابایت باورمون نشده که پیشه ما اومدی 

هنوز آزمایشا روی فرش گوشه خونست هی من نگاه میکنم هی باباییت میاد نگاه میکنه خلاصه بخام بگم شدیم پت ومت

والبته اینو بگم که عزیزم منو بابایی بخاطر وجود تو گلم مسافرت نرفتیم و فک کنم تا فروردین 94 نتونیم جایی بریم هرچندبابایی دلش همش پیش امام رضاست و میگه من نذر کردم آقا واسطه بشه و خدا بهم فرزند

سالم عطا کنه برم پابوسش و نذرمو که خودمو اقا میدونیم تقدیمش کنم و میگه اگه 3 ماه دیگه دکتر اجازه داد بریم اگرم نشد بعداز به دنیا اومدن شما بریم

هنوز به مامانم نگفتم آخه رفتن تهران دیدن اقوام  میخاستیم خبربدیمشون اماترسیدم بگم نگران بشن و از ذوق شما هول بشن زودی  برگردن خیلی وقت بود مسافرت نرفته بودن

دلم برا همه ی اقوام تنگ شده زن دایی،خاله ،دخترخاله و...

وقتی فک میکنم که دفعه بعد که بریم شاهرود تو هم هستی و همه میان شمارو ببینن قندتودلم آب میشه

عزیزم هنو نتونستم وقت دکتر بگیرم چون بعداز عیدفطر 4-5روز تعطیلی بود وخانم دکترتو این چندروز حسابی سرش شلوغ بود انقد التماس کردم که بالاخره بهم 4 شنبه وقت داده

امروزم زنگ میزنم شاید کنسلی داشت ومن رفتم

دلم میخاد زودتر ازسلامتت خیالم راحت بشه 

روزی هزاربار خدارو شکر میکنم بابت عیدی قشنگی که بعداز مهمونیش به ما داده

 

 

 

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مهربوون
13 مرداد 93 15:46
قربوووون ذوقت مامانی فاطمه --------------------
خاطره
13 مرداد 93 16:32
عزیزم من هفته هفت هستم چقدر خوب که سن نی نی هامون به هم نزدیک من با ماهواره چیزای بد نمی دیدم بیشتر همسرم اخبارش رو گوش می داد. مامانم می گفت ذکر حضرت یونس که تو دل نهنگ بود رو در طول روز تکرار کنم . الان ما نهنگ تشریف داریم و نی نی هامون حضرت یونس هستند .. می گفت روزی 400 بار ولی من هر چقدر بتونم انجام میدم ------------------------------------- آره گلم منم شهرغریب کسی رو ندارم تا ازتجربیاتش استفاده کنم این ذکر رو حتما میخونم ممنون بابت راهنماییت
نوشین
13 مرداد 93 18:53
عزیزم بلاخره نگرانی ها تموم شد خدا رو هزار مرتبه شکر انشالله بهترین صدای زندگیتو هم به زودی میشنوی خیلی برات خوشحال شدم ---------------------------------- خوشحالم کردی که سرزدی بهم میام پیشت
حمیده
13 مرداد 93 23:23
فاطمه جون خوبی عزیزم؟ رفتی دکتر قربونت برم؟
خاطره
14 مرداد 93 0:40
سلام گلم برای سونو من همون هفته 12 میرم .. آخه سونو اول رو زود رفتم هی بخوابم برم استرس می گیرم . ترجیح میدهم بسپرم به خدا --------------------- سلام عزیزم آره راس میگی منم دکتر گفت برای سونو عجله نکن چون فقط استرست زیاد میشه سر موقعش برو
مامان امیرعلی
14 مرداد 93 7:50
فاطمه جان ببخشید که چند وقتی نتونستم بیام و سر بزنم درگیر مقاله و طرحهای تحقیقاتیم بودم اما این تاخیر پایان شادی داشت خبر نی نی دار شدن خواهر خوبم...نمی دونی امیرعلی من به چه ذوقی به حرفام گوش می ده وقتی دیروز از دانشگاه رفتم خونه مثل همیشه از کارهای روزانه ام براش گفتم یهو یاد تو افتادم گفتم امیرعلی یادم رفت یه خبر خوبی بهت بدم با ذوق نگام می کنه و میگه اییییی ...براش تعریف کردم که بعد مدتها به وب خاله فاطمه سر زدم و داره نی نی دار می شه وقتی اسم نی نی رو شنید یه لبخند قشنگی زد که دلم می خواست بودی و می دیدی دیشب طبق معمول همه شبها که قبل خواب امیرعلی برا همه عزیزانمون دعا می کنیم منو و امیرعلی برای خاله فاطمه و نی نی کوچولوش دعا کردیم و سلامتی جفتشون رو از خدا خواستیم...عزیزم بازم تبریک می گم از طرف من به همسرت هم تبریک بگو ------------------------------------ من قررررررررررربون اون امیرعلی خوشگل بشم که انقد باهوش و شیرینه همش بخاطر دعاهای شماست گلم خدا امیرعلی رو سلامت و زیرسایه شما حفظ حفظ کنه گلم
مامان نی نی
14 مرداد 93 13:33
خیلی روزهای قشنگیه قدرشو بدونو خوب ازشون استفاده کن چون مثل برق و باد میگذره من الان باورم نمیشه 5ماه گذشته به این سرعت پس قدرشونو بدون و بازم بهت تبریک میگم ------------------------------------ حتما گلم برا شمارو که منم باورم نمیشه 4 ماه دیگه بهاره بغل بابایشه
مامان آینده
14 مرداد 93 17:25
salaaaaaaaaaaaam koli tabrik -------------------------- ممنون عزیزم خوشحال شدم اومدی پیشم چرا کم پیدایی؟
مامان پریسا و بابا مهرداد
27 مرداد 93 9:20
راستی با اجازه و با افتخار اددتون کردم خوشحال میشم تو جمع دوستاتون باشم ---------------------------- شما که خیلی وقته تو جمع ما هستید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچولومون می باشد