یکی شدن مایکی شدن ما، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
مسافر کوچولوی ما مسافر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 9 سال و 27 روز سن داره

کوچولومون

فعلٱ...

سلام مسافره مامانی خوبی گلم درسته که این ماه نیومدی و منو هم ناراحت و هم نگران کردی اما من بازم صبوری میکنم و به خدا و دعاهای دوستای گلم امید دارم دو روز پیش یکی از دوستای مامانی مامان شد . انقده خوشحال شدم که خدا میدونه آخه خیلی بیشتر از من منتظره نی نیش بود خیلی دلش از آدمایی که ناامیدش کرده بودن گرفته بود اما خــــــــــــــــــــــــــدا دلشو شاد کرد ومن یاد گرفتم که  " حرف اولو آخرو خدای مهربون میزنه و ناامید کردن بنده ها از صفات خدای بخشنده نیست"                  بابایت خیلی منطقی 4 ماهه با نیومدنت داره برخود میکنه مثلٱ میگه: ما این ماه استرس زیاد ...
4 خرداد 1393

بازم...

قهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوه بـــــــــــــــــــــــــــــــــادام شکلــــــــــــــــــــــــــــات   همه تلخی ها را چشیده ام اما هیچکدام قدر  نبودنت  تلخ نبودن ...   بازم نیومدی...   ...
31 ارديبهشت 1393

دله مامان...

سلام خشگلم خوبی مامان؟ امروز روزه اصلٱ خوبی برا مامان و بابا نبود رفته بودیم اداره اون همه خستگی و انتظار بازم کارمون راه نیفتاد آخرشم با خانمه دعوام شد بعضی از مردم چقد خدا نترس شدن انگار یادشون رفته مرگ سراق اونهاهم میاد انگار اون دنیارو فراموش کردن یجور رفتار میکنن انگار خدای من با خدای اونا فرق داره خلاصه بگم عزیزه مامان 1 روز به روزایی که دله مامانتو شکستن اضافه شد... هرچند این چیزا پیش میاد تو زندگی بقول بابا باید محکم باشی اما من نمیتونم دسته خودم نیست خوب دل نازکم دیگه.. اعصابم خورده اصلٱ نتونستم بخابم اینم چندتا عکس غمگین   ...
28 ارديبهشت 1393

خداوندا...

خداوندا !! تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم، مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را مبادا گم کنم اهداف زیبا را دلم بین امیدو نا امیدی میزند پرسه می کند فریاد ، میشود خسته مرا تنها نگذار خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا ...
25 ارديبهشت 1393

پدر عزیزم و همسر عزیزم...

سلام خدمت عزیزانم وهمسر مهربانم و کوچولوی نیومده و صد سلام به پدر عزیزم                                                             عید همگی مبارک                                                                         من نبودم و تو بودی بود شدم وتو تمام بودنت رابه پایم ریختی حالا سالهاست که با بود...
23 ارديبهشت 1393

بیا...

سلام کوچولوی نیومده ی  مامانی خوبی شماااااااا؟ مامانو بابا که به شدت مشغولن بابایی سه شنبه رفت تهران برای کارای اداری شغلش که انشاا.. زوده  زود درست بشه منم همش در انتظار مشغوله دعا هستم، هم برای شما کوچولوی خودم وهم برای باباییت عشقه خودم قراره باباییت باز یکشنبه بره تهران درسته تهران خیلی به ما نزدیکه اما خیییییییییییییییییییلی شلوغه و هواهم گرم شده دلم برا بابایی میسوزه که مجبوره بره اما چه میشه کرد باید این راهو بریم تا قبل از اومدنه شما خیالمون از بابته بعضی مساءل راحت باشه این ماه خیلی امید دارم میدونم که میای پیشه منو بابایی درسته که بابایت شغلش یکم ناجور شده اما بابای زرنگی داری و همین روزا...
19 ارديبهشت 1393

کار بابایی...

سلام عسلم چندوقتیه بنا به مشکلاتی که برای شغل بابایت پیش اومده منم حالو حوصله ندارم که بیام و به وبلاگت برسم 11 اردیبهشت سال روزه عقده منو بابایی بود اما من خیلی در گیری ذهنی داشتم و نتونستم بیام وتبریک بزارم عزیزم دعاکن مشکل کاره بابایت حل بشه و تورو با خیاله راحت پیشه خودمون بیاریم باباییت میگه تو رو بیاریم اما من نگرانم نمیدونم چی میشه دلم میخاد تو بیای بغلم اما دلم خیلی شوره کاره باباییت رو میزنه در ضمن توی این مستٱجری .... خدا خودش یه راهی جلومون بزاره التماس دعا                   ...
14 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچولومون می باشد