داروخونه ...
سلامـــــــــــــــــــــــ دوستای مهربونم
و نی نی جونم که هنوز نمیدونم اومدی یانه
امروزم تا الان که دارم براتون مینویسم الحمدولله خبری از خانم قرمزی نیست
امروز بخاطر امتحانم که صبح زود بود نشد بی بی بزارم
امروز با جناب آقا رفتم تا 1 دونه دیگه بی بی بگیرم برای اطمینان
جناب شوهر گفت من میرم بانک توام تا من کارمو انجام بدم برو دارو خونه ی روبه روی بانک
رفتم داخل سمت چپ رو نگاه کردم تا ببینم خانمی هست تا ازش بی بی بگیرم اما نبود...
سمت راست هم نگاه کردم اما 4 تا مرد بود یکم این پا اون پا کردم تا اگه اون پشت مشتا رفته که بیاد اما نخیــــــــــــــــــــــــــــر داروخونه به اون بزرگی 11 تا مرد بود اما دریغ از یه نصفه زن
منم خاستم بیخیال شم ولی دیدم بعدش مسیرمون به داروخونه ی دیگه ای نمیرسه!!
هیچی دیگه ناچاران رفتم جلو وبه یکی از آقایون گفتم بی بی چک میخام گفت: بفرمایید اون طرف و به سمت چپش اشاره کرد که2 تا پسر جون بودن
رفتم نزدیک و یادم اومد قرص اسید فولیکمم 3 تا دونه بیشتر نمونده! گفتم اسید فولیک میخام 3 بسته و بی بی چک؟؟؟؟؟؟؟
که دیدم اسیدفولیک رو داد اما برای بی بی چک گفت باید برید اون طرف
ووووووااااااااااایییییییی دلم میخاست میکشتمشون خلاصه ی کلام تا بنده این2 تا بی بی چک رو بگیرم تمام داروخونه فهمیدن بنده منتظرم
هر چند اینجور مواقع اصلآ به روی خودم نمیارم اما از درون این شکلیم
"" مسولین رسیدگی کنن لطفــــــــــــــــــــــــآ""
امید دارم به دعا های شما عزیزانم
انشاا.. که خدا بخاد و فردا دلشاد بشم
انشاا.. همه ی منتظرا دلشاد بشن