شرحی دوباره...
سلام عسل مامان عیدت مبارک " عید غدیر "
خوبی گلکم؟؟جات راهته؟؟
منو بابایی هم خوبیم خدارو شکر
هوا حسابی سرد شده
شما الان هفته هستی
این روزا بیشتر به فکر شما هستیم گلم!! باباییت مشغوله کار ومنم مشغول استراحت و خوردو خوراک
هنوز جنسیتت مشخص نشده اوایل دلم میخاست پسر باشی اما بعداز این 3 ماه و نصفی الان اصلا برام مهم نیست دختری یا پسر چون وقتیی سونو رفته بودم یه خانمی اومده بود برا نی نیش اما نی نیش رشد نکرده بود و داخل شکمش مرده بود خیلی گریه کرد منم حالم بد شد و ته دلم از خودم بدم اومد که پیش خدا پسر پسر میکنم وقتی اگه یه لحظه نباشی من میمیرم چه فرقی میکنه دختری یا پسر تو وجود منی میوه عشقمی خدا منو ببخشه و مواظب شما و همه کوچولو ها باشه عزیزم منو باباییت فقط سلامتتیت رو میخایم
بعداز آخرین پست وبت عزیزم تا الان 2 بار رفتیم سونو و من روی ماهت رو دیدم
1 بار بخاطر خطر کیسه آب بود که خدارو شکر سونو طبیعی نشون داد و این آخری هم برا غربالگری دوومت بود که من به دکتر گفتم رشدش خوبه؟ چاق شده یا لاغر؟ که دکتر خندید و گفت مگه چقد گوشت داره که معلوم بشه چاق یا لاغر!!؟باتوجه به اندازه ها رشدش خوبه
منم دوباره سریع پرسیدم سرش خوبه؟ یعنی سندرمی نیست خدای نکرده؟؟لباش سالمه؟؟
دکتر خندیدو گفت خانم انقد نگران نباشید کوچولوی شما الان از منم سالم تره فقط جفتتون یکم پایین و باید استراحت بیشتر کنید
وقتی اومدم بیرون سریع بابایی پرسید چیشد بچه سالمه گفتم آره خدارو شکر دکتر گفت از خودش هم سالم تره
مامانی من از آخرای هفته 12 تا همین الان همش بخاطر اسید معده بالا میاوردم و نمیتونستم چیزی بخورم بابایی گلت مثل پروانه دورمون میچرخه تا بیشتر از چند بار جلوش بالا میاوردم میگفت دکترت رو عوض کن فردا بریم یه دکتر دیگه یا میگفت همین الان بریم درمونگاه یا همش میگفت چیکار کنیم تا خوب بشی؟؟!! منم هی میگفتم طبیعی هست اما بازم نگران بود خلاصه تحمل نداره ببینه منو شما یکم حالمون بد هس
الان نسبت به 2 هفته اول بهتر شدم
خانم دکتر میگف کوچولو داره رشد میکنه باید جاش بزرگ بشه بخاطر همین رحم داره به معده فشار میاره
الاهی من فدات بشم که داری بزرگ میشی من تحمل میکنم گلم ناسلامتی مادرم دیگه
راستی عزیزم یه خبر هم برات دارم اینکه دختر خاله مامانی حاملست اما نینیش 2 ماه ونیم از شما کوچیکتره منکه خیلی خوشحالم
همه منتظرن تا ببینن شما دختری یاپسر !!همش درگیر اسم هستن !!همه یجوری خوشحالن نفس مامان
دیشب به بابای میگفتم چقد زود گذشت دوران مدرسه ام و دوران عقد و عروسیمون ، اصلا این روزای قشنگ رو تصور نمیکردم یعنی هیچوقت فک نمیکردم که منم مامان میشم وااااااااااااااااایی که قند تو دلم آب میشه وقتی شکمه نصفه بزرگ شدمو میبینم خدا نصیب همه منتظرا بکنه
بعداز مدت ها زیادی حرف زدم
دوستت داریم همه ی زندگی مامان و بابا
دوستای گلم عیــــــــــــــــــــدتون مبــــــــــــــــــــــارک